این مقاله به ایضاح نظریه سیستمی نیکلاس لومان جامعهشناس آلمانی میپردازد، که همدوره شوتس و پارسونز بوده و موضعگیری متفاوتی در خصوص سیستمهای اجتماعی اتخاذ میکند. از دیدگاه لومان سیستمهای اجتماعی بر ساختارها بنا نشدهاند، بلکه بر عناصر تعاملی و ارتباطی رویداد-محور (معمولا به" کنش" تقلیل مییابد) بنا شدهاند، که تنها برای یک لحظه وجود دارند و سپس محو میشوند. بنابراین اصطلاح ساختار تنها جایگاهی فرعی و انشعابی در نظریه سیستمی لومان دارد. ساختارهای معنادار توسط اسنادهای معنادار اجتماعی تجربه و کنش، تولید و بازتولید میشوند. از منظر لومان رویدادهای ارتباطی در مقایسه با ساختارها از نوعی تقدم " وجودشناختی"[1] برخورداراند. به همین دلیل است که او از نظریه نظامهای اجتماعی رویداد محور[2] خود، به عنوان نظریه فراساختارگرایی یاد میکند. ساختارها در کنش اجتماعی به عنوان انتظارات معنادار از انتظارات حضور دارند. فراتر از آن انتظارات، ساختاری وجود ندارد که بتوانیم در جهان مفروض پدیدارشناختی تجربه کنیم. به این پرسش که آیا ساختارها در طول زمان ثابت هستند و یا اینکه تا چه اندازه بر جامعه منطبق میشوند، نمیتوان پاسخی نظری داد؛ بلکه میبایست به طور تجربی مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد. [1] Ontological [2] Event- based systems